پاسخ دندانشکن به شیخ شهر ...
بسم الله الرحمن الرحیم
پاسخ دندانشکن به شیخ شهر ... . جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید ابوالحسن خرقانی می گوید:
جواب چهار نفر مرا سخت تکان داد!!! ...
اول:مرد فاسدی از کنارم گذشت و من گوشه لباسم را جمع کردم تا به او نخورد!!! او گفت: ای شیخ ! خدا میداند که فردا حال ما چه خواهد شد!!! ...
دوم: مستی دیدم که افتان و خیزان در جاده های گل آلود میرفت... به او گفتم: قدم ثابت بردار تا نلغزی! گفت: من بلغزم باکی نیست ... به هوش باش تو نلغزی شیخ!!! که جماعتی از پی تو خواهند لغزید ... سوم: کودکی دیدم که چراغی در دست داشت. گفتم: این روشنایی را از کجا آورده ای؟! کودک چراغ را فوت کرد و آنرا خاموش ساخت و گفت: تو که شیخ شهری بگو که این روشنایی کجا رفت؟! چهارم: زنی بسیار زیبا که در حال خشم از شوهرش شکایت می کرد! گفتم؛اول رویت را بپوشان بعد با من حرف بزن!!! گفت: من که غرق خواهش دنیا هستم چنان از خود بی خود شده-ام که از خود خبرم نیست، تو چگونه غرق محبت خالقی که از نگاهی بیم داری ؟!!! ...
"تذکره اولیاء"
عطار نیشابوری
تهیه وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی